یک گوشه دنج

ساخت وبلاگ
    حال ندارم؛ دراز کشیدم روی مبل، چند روزیه پای راستم درد میگیره و نشستن و از جا بلند شدن رو برام سخت کرده.از دنیای مجازی خیلی وقته که متنفر شدم از هر چی مودم و نت و نرم افزار و شبکه های اجتماعی؛ از اینکه گاهی بیش از حد بهش وابسته میشم حرص میخورم و خودمو سرزنش میکنم. دنیای مجازی نباید اینقدر پررنگ باشه تو زندگی حقیقی مون ولی متاسفانه هست ای کاااش نبود اینطوری.امروز تولد خواهرزاده همسر بود از ساعت حدود ده و نیم از خونه زدیم بیرون تا کادوشو بهش بدیم، وایت برد و کتاب داستان و یه سری لوازم التحریر.بعدش هم رفتیم منزل مادربزرگ جناب همسر، از اینکه هرررر کسی به خودش حق اظهار نظر راجع به هممممه چی بچه یک گوشه دنج...
ما را در سایت یک گوشه دنج دنبال می کنید

برچسب : افاضات,شبانه, نویسنده : haaaamechizemana بازدید : 90 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 10:43

    نمیدونم کارم درست بوده یا نه ولی بعد از ذو سال, حدودا یک ماهیه که میرم باشگاه, در کنار تدریس و کارای خونه و .....تایمی هم که باشگاهم, پسرم پیش باباییش تو خونه اند. روزام که کوووتاهه, تا برسم خونه, کاملا تاریکه هوا. وای نمیدونید وقتی برمیگردم چقدر خسته ام, به زور راه میام,  یعنی به زور خودمو می کِــشم و میارم خونه. شبها که تو خواب از این پهلو به اون پهلو میشم انگار کتک خوردم اینقدر که از خستگی کوفته ام. محیط باشگاه رو دوست دارم اون ولوم بالای آهنگای شاد و انرژی و اتحاد بچه ها و بگو و بخند, تازه چند روز پیش دوست ِ دوران ابتداییمو اونجا یافتم, فکرکن , بهم میگه یادم میاد حتی جایی که مینشستی رو یک گوشه دنج...
ما را در سایت یک گوشه دنج دنبال می کنید

برچسب : شمارش,معکوس, نویسنده : haaaamechizemana بازدید : 84 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 10:43

سلام باور کنید وقتی احساس نیاز به نوشتن پیدا کنم اینجا رو به هر جایی ترجیح میدم ولی این مشغله است که اجازه ی زود به زود نوشتنو بهم نمیده.باشگاهمو خدا رو شکر مرتب سعی میکنم برم و راضی هستم. تو ذهنم خییییلی حرف هست ولی.... چیزی تا عید نمونده میخوام اگه بشه و خدا بخواد کارها و برنامه هامو زودتر انجام بدم تا هول هولکی نشه آخه تو اسفند عروسی دخترداییمه باز خدا رو شکر لباس واسه عروسیش تهیه کردم و دارم وگرنه... اووووف. راستی ماه بهمن هم تولد شوهر جانمه لطفا اگه خواننده یواشکی هستید اعلام وجود کنید کاری باهاتون ندارم یک گوشه دنج...
ما را در سایت یک گوشه دنج دنبال می کنید

برچسب : آیم, نویسنده : haaaamechizemana بازدید : 78 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 10:43

 

امسال تنبل ترین ، از زیر درس دررو ترین، پرروترین و بی خیال ترین شاگردای این چند سال تدریسم رو داشتم که واقعا هر بار هر جلسه خستگی رو به تنم میذاشتن واقعا خسته ام کردند منتظرم فقط این جلسات آخرشون هم تموم شه.

بعضیاشونم که واقعا گل بودن اونها بحثشون جداست.

واقعا عجب بچه هایی پیدا میشن، چقدر بچه های الان راحت طلب شدن، چقدر من امسال از دست بعضیا حرص خوردم آخ...خیلی شاکی ام از دست بعضیا شون.

خدایا خودت آخر و عاقبتمونو ختم به خیر کن.

بهار صبور باش..

Just Relax

یک گوشه دنج...
ما را در سایت یک گوشه دنج دنبال می کنید

برچسب : شاگردای,این,دوره,زمونه, نویسنده : haaaamechizemana بازدید : 82 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 10:43

 

ساعت چهار و نیم عصره.

از صبح مشغول بودم.

واسه ی افطار سبزی پلو و مرغ درست کردم و آش گوشت و حلوا.

پدر و پسر خوابیدن کنار هم.

منم رو تختم خوابم نبرد اصلا.

یه مقداری خرید دارم که نمیدونم بذارم بعد از ماه رمضون یا نه؟ مثل کتونی.

همینطوری گفتم یه چهار خط بنویسم.

یک گوشه دنج...
ما را در سایت یک گوشه دنج دنبال می کنید

برچسب : عصر,ماه,رمضونی, نویسنده : haaaamechizemana بازدید : 83 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 10:43

   

    روی تختم لم دادم و دارم خرچ خرچ خیار میخورم.

پسرم هم توی پذیرایی داره ماشین بازی میکنه واسه خودش؛ هر چی تلاش کردم تا بخوابونمش موفق نشدم.

شوهرم هم رفته ماشینو چک کنه از لحاظ فنی، آخه احتمالا ان شاالله فردا بریم مشهد عزیزم که چند سالیه وقفه افتاده تو رفتنمون به اونجا.

دلم خیلی تنگ شده واسه مشهد و حرم امام رضا. 

بعد از ظهر هم باید برم آرایشگاه پیش دخترعمه ام.

خوابم میاد خیلییییی.

یک گوشه دنج...
ما را در سایت یک گوشه دنج دنبال می کنید

برچسب : عصر,تابستونی, نویسنده : haaaamechizemana بازدید : 72 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 10:43